کمک و چشمانداز خود را به همکاران پراسترس ارائه دهید
«از او خواستم یک اتاق شلوغ را تصور کند که باید آن را تمیز و مرتب کند.»به او گفتم «تصور کن وارد اتاقی شدهای که همه لباسها روی زمین پخش شده و کوهی از کاغذهای شکلات زیر تخت است و لایهای از غبار نیز روی همه چیز پوشانده شده است.»«به او گفتم که دو گزینه دارد: میتوانی کار را رها کنی و تسلیم آشفتگی موجود در اتاق شوی. یا اینکه اولین جفت جورابی که دیدی را برداری و در اینکه یک قدم به مرتب کردن این آشفتگی نزدیک میشوی احساس خوبی داشته باشی. قدم به قدم، سانت به سانت و آیتم به آیتم، نظم ایجاد خواهید کرد.»به گفته کارولی، این پیام به جنی تفهیم شد. او میگوید «از آن پس شاهد موفقیتهای او بودم و از این بابت احساس مسرت میکردم.» «عملکرد او به شدت بهبود یافت و اعضای تیم از ارتباط دوباره با او احساس راحتی میکردند.»