۳ درس مهم مدیریتی برای جلوگیری از غافلگیری مدیران

۳ درس مهم مدیریتی برای جلوگیری از غافلگیری مدیران

پیشدستی کردن قدرت می آورد. اما وقتی حرف از اداره ی یک تجارت به میان می آید، این حرف خیلی هم کارآیی ندارد. شما نمی توانید پیشاپیش همه چیز را ببینید، چون خدا نیستید. نمی توانید همزمان در همه جا حضور داشته باشید.

برای اداره ی یک تجارت باید یک تیم داشته باشید تا بتوانید طعم پیشرفت را بچشید. اما تیم داری، معضلات خودش را دارد. اکثر مواقع اعضای تیم با شما روراست نیستند و حقیقت را به شما انتقال نمی دهند.

این یک موضوع همه گیر است: مواردی بوده که تیم زیر پای صاحب تجارت را خالی کرده یا از مدیریت سو استفاده شده یا حتی مورد تمسخر واقع شده است. هیچ کس انتظار چنین رفتاری را از یک تیم ندارد. برای جلوگیری از قرار گرفتن در چنین موقعیت هایی ۳ درس اساسی را به شما می آموزم.

درس اول: شرکای خود را بشناسید

“شرکای من کسانی بودند که از همه نظر تایید شده بودند. اما با گذشت اندک زمانی، تغییر چهره دادند و درباره ی داشته هایشان از زبان دروغ استفاده کردند.” تونی رابینز.

شراکت برای تجارت، بسیار سودآور است. شراکت به شما اجازه می دهد با افراد قوی و دارای روحیه ی همکاری از چیزهای کوچک، موفقیت های بزرگ بسازید. اما شراکت روی دیگری هم دارد. اساس شراکت باید بر پایه ی اعتماد متقابل باشد.

بدون اعتماد، هیچ شراکتی در کار نیست، بلکه ادامه ی شراکت شما را در باتلاق فرو می برد. برای جلوگیری از رخداد نتایجی فاجعه بار، مطالعه و پژوهش کنید. روی سلامت و اعتبار شرکای بالقوه ی تجارت خود به خوبی تحقیق کنید. سابقه ی کاری و دانشگاهی اش را با دقت مطالعه کنید. باید ذات این افراد را به خوبی بشناسید تا شراکتی مثمر ثمر داشته باشید. یک توصیه برای تان دارم که باید آن را ملکه ی ذهنتان کنید: هر کسی که با یک چمدان پول نزدتان آمد، معتبر نیست. سعی کنید کارتان را درست انجام دهید.

 

 

درس دوم: از افراد درست استفاده کنید

“یک خاطره ی واضح جلوی دیدگانم زنده شد. شرکت کوچک من کلاً ۱۲ نفر کارمند دارد. از یکی از سمینارهایم به خانه برمی گشتم که ناگهان ۱۱ نفرشان را جلوی در فرودگاه دیدم. به بدرقه ام آمده بودند تا بگویند که اگر شومن سمینارها را اخراج نمی کردم، هیچ کدامشان در کنارم نمی ماندند. حتی با وجود ارادت قلبی که به هم داشتیم. وقتی به خانه بر گشتم متوجه شدم که آن فرد همه ی پول ما را به باد داده بود و من برای سرپا نگه داشتن این کمپانی به ۵۰۰۰۰ دلار نیاز داشتم. من ۵۰۰۰۰ دلار نداشتم، همه ی آن پول را دوشنبه می خواستم، جالبه! امروز جمعه است.” تونی رابینز

هر چقدر سن مان بالاتر می رود، شخصیت مان هم ابعاد پیچیده تری به خود می گیرد. عوامل زیادی روی شخصیت تاثیر می گذارند، اما اگر تلاشی در راستای رشد آن انجام نشود، این اتفاق به سختی رخ می دهد. طبق حرف های تونی در بالا، همه ی آدم ها در راستای ارزش ها و اعتقادهای شما گام بر نمی دارند. پس اگر از نظر شما رفتاری قابل قبول و تحسین برانگیز باشد، دلیلی ندارد که دیگران هم چنین ایده ای داشته باشند. پس سعی کنید کسانی را استخدام کنید که با عقاید شما جور در می آیند. فقط در این صورت تعارض و کشمکش در کار ایجاد نمی شود. قرار دادن فرد اشتباه در جایگاه قدرت، کمپانی شما را به آستانه ی نابودی می کشاند. پس در انتخاب افراد و اعطای سمت مناسب، محتاط باشید.

درس سوم: پوست کلفت باشید

مادامی که پوست روی تان کلفت نشود، زندگی چیزی جز درد کشیدن نیست. در شرایطی بودم که همه فکرم درگیر جور کردن ۵۰۰۰۰ دلار پول برای سرپا نگه داشتن شرکتم بود. چیزی که به دست آوردم ۱۰ میلیون دلار می ارزید و چیزی که حالا دارم ۱۰۰ میلیون دلار می ارزد. بنابراین وقتی بتوانید ۱۰۰ میلیون دلار بسازید، می توانید ۵۰۰ میلیون دلار درآورید. همه ی این ها با کنترل آستانه ای روانی به دست می آید. هر چه قدرت کنترلتان بیشتر باشد، ورودی بیشتری خواهید داشت. تونی رابینز

حسن داشتن یک شریک مشکل ساز، یا کارمندی که دودمان یک شرکت را به باد می دهد، اینست که تجربه ی کاری بسیار با ارزشی کسب می کنید. مسلماً دوباره هرگز مرتکب این اشتباهات نخواهید شد. پس اگر بتوانید از این درس ها برای قوی کردن خودتان استفاده کنید، می توانید تجارتی پربار داشته باشید. از درس هایی که در این مقاله فرا گرفتید و هوشیاری خودتان استفاده کنید تا از زمان خودتان جلوتر باشید. با این کار در حجم انبوهی از زمان و پول صرفه جویی کرده اید.

منبع: به ایده